loading...
badbakhtyai
تفرجگاه بازدید : 7 جمعه 14 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

کتاب دفع المضار-ابن سینا

 

کتاب دفع المضار (۴)

کتاب دور ساختن هر گونه زيان از تن آدميان

از انجا که دانلود کتابها از اینترنت اغلب با مشکل همراه است، جهت استفاده آسان و همگانی،تعدادی از کتابها با فرمت word  برای استفاده دوستان در وبلاگ قرار داده شده است. لازم به ذکر است به دلیل محدودیت در حجم وبلاگ، کتب بصورت فصلهای جداگانه در دسترس می باشد.

 

تأثیرات اغذیه

 

مقرر است که غذاست که در بدن بدل اجزایی می‌شود که از او به تحلیل می‌رود. پس واجب است که عاقلِ حافظ صحت طلب غذایی کند که بیشتر از آن جزو بدن او شود و در مزاج موافق بدن باشد تا اعتدال مدتی بماند. بنابراین باید که ترها و میوه‌ها کمتر استعمال کند، مگر به حسب تعدیلِ غذایی که با آن تناول کنند. مثلاً اگر گوشت گوسفندی بزرگ یا شکنبه یا مثل این‌ها باشد، ترهایِ تیزِ گرم بخورند تا تلطیف آن بکند که اگر با غذایی معتدل بخورند بسوزاند و آن معتدل، صفراوی و سوداوی کند.

و اگر غذایی لطیف مثل آب گوشت مرغ و شیرینی‌ها واقع شود، آن را با ترهای سرد مثل کاهو بخورند تا آن غذای لطیف به اعتدال آید و نگذارد که بسوزد. پس مناسب آن است که بر غذاهای معتدل کم فضله مثل نان گندم پاک و گوشت گوسفند جوان یا گاو کوچک فربه و حلواهای قندی یا دوشاب انگوریِ نیکو ساخته اکتفا کند و اگر میل میوه و تره شود، میوه‌هایی که به غذائیت اقرب باشد مثل انگور و انجیر و رطبِ خوب و ترهایی که مفرط نباشد و مقوی معده باشد مثل اندکی از نعناع و ترب و طرخون، برحسب اقتضای طبع و احتیاط نماید، استعمال کنند و ترشی‌ها و شیرینی‌ها به همین سبیل.

و باید که این ملاحظه‌ها بعد از ملاحظۀ وقت غذا باشد تا ادخال نشود که بد ترین چیزها آن است که غذا هنوز هضم نشده، غذایی دیگر واقع شود که این خود فاسد می‌شود و آن چه نضج نیافته و نگذشته هم فاسد می‌کند و سبب اکثر مرض‌ها می‌شود.

پس واجب است بر حافظ صحت که تا بدن خود سبک و اشتها صادق نیابد میل غذا نکند. و وقت غذا به حسب هر مزاج مختلف است، تعلق به زود گذشتن دارد و گاه باشد که معده به قوت به شش ساعت و زودتر هضم کند و به دو ساعت جگر هم بگذراند و در عروق چهار ساعته و در اعضا هم به چهار ساعت، بدل ما به تحلیل شود. اگر چه به حسب حقیقت، وقت غذا زمانی است که جمیع هضم‌ها تمام شده باشد، لیکن به حسب عادت و عرف بعد از هضم عروقی تناول می‌کنند، چنانچه عادت مردم است و العادة طﺒﯿﻌة ثاﻧﯿة. اما مقرر است که عاقلِ متامل در غلط کم افتد. این مقدار در این محل کفاف است.

اما بحث آب و خواب و حرکت بر آن[1]، در محل خود مذکور شود. پس باز آیم به دفع مضرت بسیار خوردن که سبب آن می‌شود که غذا به وصلۀ بدن کمتر می‌نشیند از جهت آن که نیکو هضم نمی‌شود و غذای کم فضله، پر فضله می‌شود و خلط خام در بدن پیدا می‌شود و موجب سدّﻩ و شکم رفتن و ضعف معده و تب‌های عفن و تنگی نفس و درد‌های مفاصل می‌گردد.

تدارک این

به امساک باید کرد و اگر در معده خلط فاسد یابد، زود دفع باید کرد به قی یا به اسهال. اگر سرد مزاج باشد معجون شهریاران یا کمونی یا معجون ملوکی باید داد و اگر گرم مزاج باشد به شراب گل و قرص طباشیرِ ملین. و باید که از شراب تمرهندی و شراب آلو اجتناب کند، زیرا که مضعف معده‌اند و بر هر تقدیر تخفیف طعام چند روز واجب است تا طبیعت به حال خود آید.

  مضرت کم خوردن

بسیار است. که از کم خوردن قوت ساقط می‌شود و غشی و ضعف پیدا می‌شود و به دق می‌انجامد. اگر چه سرد مزاج باشد، غایت این است که سرد مزاج، دقِ پیری، یعنی خشکی بی گرمی‌ پیدا می‌کند و گرم مزاج گداختن اعضا به سبب گرمی پیدا می‌کند.

تدارک این

آن است که اندک اندک شروع در غذا خوردن کند و از الطف میل به اغلظ کند تا بار به حد معتاد رسد. بسیار دیده‌اند که بعضی مردم از قحط‌ها به غذای وافر رسیده‌اند و خویشتن را نتوانسته‌اند گرفتن و بسیار خورده و مرده‌اند از حرص و امتلا، و بسیاری که قول دانایان گوش کرده خلاص شده؛ و غذاهای مناسب در این حال، بال‌های مرغ است در آش جو و اماجهای نازک با روغن بادام و نرم مالیدن سرهای پهلو.

  مضرت غذاهای گرم

خواه خفیف الجوهر باشد، مثل عسل و شیر و خواه ثقیل الجوهر باشد مثل گوشت اسب و گوشت شتر و قدید و ماهی شور و بادنجان.

اما مضرت قسم اول به دماغ بیش است، به سبب گرم کردن خون و تعفن او و مضرت قسم دوم به اعضای اسافل بیشتر است، مثل جگر و سپرز، به سبب پیدا شدن خون غلیظ سودایی، چه به ورم و چه به سدّﻩ، و دیگر اعضا نیز به مشارکت خراب می‌کند، لیکن مضرت دوم دیرتر ظاهر می‌شود و هر کس نمی‌فهمد، و مضرت اول زودتر حاصل می‌شود.

تدارک قسم اول

به نشاندن خون است یا اندک تقطیع مثل سکنجبین و شراب لیمو یا با چیزی که مانع بخار باشد، مثل شراب گل، شراب به و شراب عناب.

اما قسم دوم

می‌باید که علاج او به نشاننده و گشاینده و قطع کننده هر سه باشد، مثل سکنجبین بزوری و سکنجبین افتیمونی.

و بسیار است که شراب دفع این می‌کند و هرکس که این غذا‌ها بسیار تناول کند می‌باید زود به زود فصد کند و اسهال به چیزی چند که مسهل سودا باشد به حسب هر مزاج بکند. و اگر زود جبر نکند در امراض بد مثل جذام و بهق سیاه و قوبی و تب‌های ربع و ورم سپرز و صرع و بواسیر و دوالی و داءالثعلب و داءالحیه و داءالفیل و اکله و مانند این‌ها واقع شود.


 

مضرت غذا‌های سرد

و این نیز بعضی خفیف است مثل ماش و جو و بعضی ثقیل است مثل ماهی تازه و شیر ترش و گوشت گاو. پس اما خفیفۀ رطبه، سستی حرکت و مثانه و سلس البول و مثل این‌ها پیدا می‌کند و ثقیلۀ رطبه بلغم خام پیدا می‌کند و سبب فالج و لقوه و صرع و سکته و رعشه و دردهای مفاصل می‌شود. و اگر خشک است، سوداهای ساکن مثل ورم‌های سپرز و سرطان ساکن و دوالی و وسواس و این‌ها پیدا می‌کند و متعفن می‌شود.

[نکته:] همانا که از غذای گرم [نیز]، ثقیل پیدا می‌شود، بل [ غذای گرم، ثقیلی] بدتر و پرمضرت تر [از ثقیلِ ایجاد شده از غذاهای سرد] حاصل می‌کند.

تدارک این

اگر خفیف است به مثل ماءالعسل و شراب صرف و شراب راسن[2] باید کرد و اگر غلیظ است زود سعی باید کرد تا بیرون کنند آن را از بدن به معالجه‌های مناسب به حسب هر مزاج. فی الجمله تناول کنند کمونی و فلافلی و شهریاری و تمری.

 و اگر در خود فهم کند که طبع، آن را به خود دفع تواند کرد، اولی آن است که بگذارند بعد از آن مددِ طبع کنند به ماءالعسل و سکنجبین بزوری به قوت، تا نیکو جلا دهد و رگ‌ها بگشاید. اما غذای ثقیل سرد و خشک، علاج او شراب صرف کهنه است، اگر مزاج اصلی این کس گرم نباشد والا سکنجبین بزوری و افتیمونی مناسب است. و هر چه روی نماید به ضد، مقابله باید کرد.

  مضرت غذاهای بی قوام

یعنی غذایی چند، که تری‌های ایشان به خشکی نیک ممتزج نشده باشد، مثل شفتالو و زردآلو و خربزه و شیر و ماستِ بد نیز از این قبیل است. و مضرت این‌ها آن است که به هر چه در بدن است، خواه صفرا، خواه بلغم و خواه سودا زود منقلب شوند و قابلیت عفونت سریعه دارند. از این جهت است که تب‌های صفراوی و بلغمی پیدا می‌کنند و خونی که از این‌ها پیدا می‌شود تُنُک و سریع العفونت است و باز به همان اخلاط ردیه می‌شود..

تدارک این

به سکنجبین ساده است و شراب سیب ترش، اگر گرم مزاج باشد، و اگر سرد مزاج باشد به سکنجبین بزوری و ماءالعسل باید کرد و فی الجمله سعی باید کرد تا این شخص عرق کند و دفع رطوبات عفنه از او بشود.

  مضرت غذا‌های ذی قوام

یعنی غلیظ، مثل ذرت و برنج و بلوط که دیر قبول هضم می‌کند. از این‌ها قبض طبیعت و باد‌ها و دردها و مرض‌های خام پیدا می‌شود.

 

تدارک این

اگر گرم مزاج باشد، شراب صرف کهنه و ماءالعسل غلیظ باید کرد. بعد از آن تناول چیزی کند که این را از معده و روده بیرون برد مثل معجون تمری با روغن بادام و شهریاران با زیت و فی الجمله چیزهای نرم لطیف.

  مضرت غذاهای بدطعم

نفرت طبع است از آن و به سبب این، قوت‌ها متوجه نمی‌شوند تا او را نگاه دارند و هضم کنند و فضلهای او دفع کنند. پس فاسد می‌شود و مزاج معده فاسد می‌گرداند و اشتها قطع می‌کند.

تدارک آن

به قی باید کرد و بعد از آن تناول غذایی که نفس آن را دوست دارد. خواه شیرین و خواه ترش و خواه تلخ، به حسب اقتضای مزاج.

و چیزهای ترش مُحَلّی به قند، مخصوص است به ازاله بشاعة طعام.

  مضرت غذاهای چرب

معده را ضعیف می‌کند و رگها را می‌بندد و نمی‌گذارد که غذا بگذرد. ولیکن غذائیت او بسیار است.

اگر معده به قوت باشد و اگر مزاج مایل به خشکی است، غذای چرب بسیار نافع است، به شرط آنکه حرارت نیز غالب نباشد که صفرا پیدا شود و مضرتش بیش شود.

تدارک مضرت او

به چیز‌های خشکِ قابضِ مقطع باید کرد، مثل سرکه وسکنجبینِ به و اگر خواهند که زود از بدن بیرون رود، به چیزی که جَلی دهد و سکنجبین بزوری و ماءالعسل باید آشامید و اگر خواهند که به چیزی دافع بیرون رود، ماءالجبن و غوره و بِه تناول باید کرد.

  دفع مضرت غذاهایی که نُتن و زُهومَت و گَندگی دارند

مثل ماهی و بقلنقار و مرغ آبی، چند همان مضرت غذاهای چرب است با آنکه زود متعفن می‌گردد به چوب‌های خوشبو مثل دارچینی و قرفه و هیل و گشنیز خشک باید کرد و اگر ادویه مذکوره با این گوشت‌ها بپزند زهومت و گندگی دفع شود.

  دفع مضرت غذاهای تیز

مثل پیاز و سیر و رشاد و آن خرابی فم معده و اسقاط قوت جاذبه و ماسکه و‌هاضمه و دافعه و ریش سطح معده و روده‌هاست به مثل دوغ و چربی‌ها و شیرینی‌های تر مثل پالوده و چیزهای بی طعم مثل خیار بادرنگ و کدو و تورک و غذاهای چند که از این‌ها سازند باید کرد و سرکه در این محل استعمال نکنند که موجب زیادتی مضرت می‌شود، زیرا که از خاصیت سرکه رسانیدن چیزهاست به اعضا. پس اگر با چیزی مضر بیاشامند مضرت، آن به اعضا رساند و با نافع همچنین.

  غذای تلخ

ضد شهوت و طبیعت و مزاج است و دورترین چیزهاست از جوهر بدن، زیراکه جوهر غذا نزد جالینوس شیرین است. زیراکه آنچه از غذا حاصل می‌شود و جزو بدن می‌گردد، خواه تنها و خواه به اعانت دیگر اخلاط، خون است و طعم خون چنانچه در کتب طب مقرر است، شیرین است، پس جوهر بدن باید که شیرین باشد و چون چنین باشد، غذاهای شیرین مناسبت با خون و بدن بیشتر داشته باشد و نیز در علم طبیعی مقرر است که شیرینی از گرمی معتدل و مادۀ غلیظ پیدا می‌شود و تلخی از حرارت مفرط و مادۀ غلیظ. پس مآل شیرینی به تری است و مآل تلخی به خشکی؛ پس ضد آن باشد و بسیار است که آن غذای تلخ به سبب خشکی و نفرت طبیعت تشنج و به هم کشیدن اعضا پیدا می‌شود.

دفع مضرت او

به شیرینی‌ها و چیزهای مناسب مزاج هرکس باید کرد و بوی‌های خوش ببوید و جاهای خوب بخسبد.

  غذای ترش

به معده و جگر سبب زیادتی خشکی مضر است و نیست می‌کند تری‌ها از پی و روها و سطح‌های اعضا و حرارت را می‌نشاند و قوای حساسه را به سبب گزندگی ضد می‌نماید و فواق و تشنج و کزاز پیدا می‌کند.

دفع مضرت او

به چیزهای لعابی مثل لعاب بنکو[3] و به دانه و صمغ عربی و نشاسته و حلوای تر و چیزهای سست کننده مثل مرق‌های چرب و روغن بادام و روغن گوسفند و دنبه باید کرد و شیخ ابوعلی گفته که روغن و شیر با هم در این باب بسیار نافع است.

  مضرت غذاهای خشک

مضرت غذاهای خشک مثل کشک و بلوط و پنیر، قولنج و خشکی است و برچیدن تری‌های بدن، خواه طبیعی و خواه غیر طبیعی.

دفع آن

دفع [مضرت] آن به چیزهای تر باید کرد، مثل زرد آلو و آلو و آش‌های این‌ها به روغن بسیار.

  مضرت غذاهای باددار

مثل آشهای آرد خام و گندم و گذر[4] و شلغم، قولنج بادی و درد سر و منع هضم غذا و نفخ و درد شکم و فتق و آواز گوش است.

دفع آن

به جاویدن مصطکی و کندر و تناول کمونی و فودنجی و آب نخوردن باید کرد و چون چهار ساعت بر آن بگذرد، شراب صرف کهنه اندکی نافع است.

  مضرت تناول غذای زودگوار بر غذایی که دیر گوارد

آن است که زود هضم می‌شود و هنوز اولی هضم نشده و راه گذشتن نمی‌یابد و می‌ماند و فاسد می‌شود و اولی را نیز فاسد می‌کند و سبب عفونت اخلاط می‌شود و بخار او به دماغ می‌رسد و افساد مزاج او می‌کند.

دفع آن

به بعضی مسهلات سبک مثل آلو و شیرخشت و ترنجبین و بعضی میوه‌های مسهل باید کرد، اگر گرم مزاج باشد؛ و اگر سرد مزاج باشد به مثل شهریاران و ملوکی و افسنتینی و علاج نیکوترِ غریب آن است که چیزی چند که دیر هضم شوند اما مصلح اول باشند مثل گشنیز و خشک[5] و پنیر تناول کنند تا اصلاح هردو کنند و با هم از معده بگذراند.

  مضرت غذاهای مزلق

یعنی زود رونده. گاهی که پیش از دیر گوارنده تناول کنند مثل آلو و زردآلو و خربزه و توت و انار و بعد از آن غذایی که دیر هضم شود تناول کنند، اولی زود از معده برود و دومین نیز به مصاحبت با او برود و پیش از آنکه هضم شود و سده پیدا کند، دفع این به اسهال باید کرد تا زود هر دو بروند و اگر ممکن باشد که پیش از این غذایی زِبر بخورند یا بعد از آن نیکو باشد و بعد از آن چیزی که سده بگشاید و آب پیش براند باید آشامید، مثل شراب لطیف و سکنجبین بزوری و ماءالعسل به حسب هر حال.


 

مضرت غذاهای فشارنده مانند به و سیب

آن است که زود غذای لطیف از معده میراند و با غذای کثیف دیر می‌ماند. پس از وجهی مضرت او مثل مضرت مزلق باشد.

دفع مضرتش

به چیز‌های نرم باید کرد، مانند تمرهندی و شیرخشت و آش آلوچه و ماش، اگر گرم مزاج باشد؛ و اگر سرد مزاج باشد به مانند شهریاران و ملوکی و عسل و شکر باید کرد. بعد از آن چیز‌هایی که جلا دهد و بول راند مثل نخودآب با رازیانه و لوبیا و دارچینی باید آشامید و هر غذا که دیر در معده ماند دفع آن به ملینات باید کرد، چنانچه مذکور شد.

هرچه سبب عفونت شود

مانند سیر و پیاز و کرنب.

دفع آن

به ملطفات مقطعه یعنی چیزهایی که حرارت نشاند و خلط پاره کند مثل سکنجبین یا به چیزهای قابض مقوی مثل رب به و رب سیب و رب غوره باید کرد .

  و هرچه چیزها در معده بندد

مانند پنیر که شیر در معده می‌بندد و سرکه نیز گفته‌اند بعد از شیر می‌بندد و همچنین پنیر و تخم مرغ و به و ماهی،[6] به سبب بستن، قولنج و دردهای شکم پیدا کند.

دفع آن

به چیزهای مقطع محلل مانند فنجنوش و شراب خبث باید کرد و قی باید فرمود به آب شبت، اگر هنوز در معده باشد و اگر در روده باشد، شهریاران و ملوکی و مانند این‌ها تناول باید کرد.

  مضرت ادخال طعام بر طعام

از سه وجه است:

·   یکی آنکه هنوز قوت‌هاضمه از هضم اول فارغ نشده باشد و استراحت نیافته، به غذایی دیگر متوجه شود و چون استراحت نیافته، عمل چنانچه باید نتواند کرد.

·      دوم آنکه غذایی غیر منهضم با منهضم آمیخته شود و در جگر و رگ‌ها روان شود و موجب خامی خلط سده[7] شود.

·   سیوم آنکه طبیعت، غذای اول را درنگی بدهد در معده تا غذای دوم غیر منهضم را به او رساند و نتواند که هضم هر دو مساوی شود. پس اول فاسد شود و دوم را نیز فاسد کند.

دفع مضرت او

هیچ به از قی نیست و اگر قی نتواند کرد اسهال به مثل معجون به نرم و شهریاران و ملوکی و تمرهندی و شیرخشت به حسب هر مزاج باید کرد. بعد از آن، جلا دادن معده و شستن او به گوارش‌های مقوی مانند گوارش زرشک و گوارش آمله و گوارش مصطکی لیمویی و انوش دارو به حسب مزاج هرکس و گرسنگی و خواب بسیار و حرکت بعد از خواب مفید است.

مضرت تناول غذایی که سبب خلطی شود که آن در بدن بسیار باشد

مثل آنکه صفراوی مزاج عسل خورد یا بلغمی مزاج که شیر و ماست خورد تا سبب مرض‌های مناسب آن خلط شود.

دفع آن

به قی و اسهال باید کرد، به حسب هر مزاج و تبدیل مزاج، واجب است، اگر صفراوی باشد، به مثل شراب غوره و شراب انار و سکنجبین.

و شیخ ابوعلی گفته که سکنجبین یا بنکو در این باب خیلی نافع است و اگر بلغمی باشد، تبدیل به شراب صرف و ماءالعسل و سکنجبین راوندی و گوارش کمونی کند. و باید که اسهال، بعد از هضم و نضج خلط باشد و غافل از این نمی‌باید شد که مضرت این بسیار است.

افساد حرکت بر طعام

از سه وجه است:

·      یکی آنکه طعام را می‌جنباند، پیش از آنکه هضم شود و معده و آلات حوالی آن که ممدّ هضم اند، نیکو مجتمع نمی‌شوند.

·      دوم آنکه حرارت غریزی که فاعل هضم است، متوجه ظاهر می‌شود و از باطن، قصور می‌یابد و قوۀ‌هاضمه ضعیف می‌گرداند.

·      سیوم آنکه غذای هضم نشده، به عروق می‌برد و موجب سدّﻩ می‌شود.

دفع این فساد

آن است که جهد کنند تا این طعام فاسد، اخراج کنند، اگر زود به وقت افتد، و بعد از آن به پاکی ِ معده و جلا کوشند. و اگر دیرتر به وقت افتند، تدبیر فسادی که ظاهر شود باید کرد.

سکون بسیار بر طعام

خام می‌گرداند غذا را و مواد در بدن، خاصّه در مفاصل، حبس می‌کند و حرارت غریزی را می‌نشاند.

تدارک این

به گرسنگی و ریاضت و استعمال ملینات و مدرات است، مثل سکنجبین بزوری و سکنجبین افتیمونی و سکنجبینی که در او تربد و دارچینی باشد.

 


[1] منظور حرکت و فعالیت بعد از غذا است.

[2] مخزن الادویه: شرابی که با گیاه راسن درست می کنند و معروف به شراب ملیکه است.

[3] مفرده ای به نام بنکو نداریم. احتمالاً واژه مذکور تلفظی از گیاه بالنگو است که به لعابدار بودن مشهور می باشد.

[4] جزر یا هویج ایرانی

[5]بین گشنیز و خشک در نسخه خطی واو وجود دارد. اگر واو را اشتباه کاتب بدانیم عبارت صحیح «گشنیزِ خشک» است و اگر واو به جا باشد احتمالاً منظور از کلمه خشک، خشکبار یا غذاهای خشک است.

[6] در نسخه در این جا یک واو آمده است: به و ماهی و به سبب ...

[7] به نظر می رسد عبارت، بصورتِ « و موجب خامی خلط و سده شود» صحیح تر باشد. ولی در نسخه خطی بین «خلط» و «خامی» واو وجود ندارد.

منبع کتاب دفع مضار- طرح احیای آثار مکتوب


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 47
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 16
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 15
  • بازدید ماه : 15
  • بازدید سال : 22
  • بازدید کلی : 3,449